جدول جو
جدول جو

معنی تاریک رای - جستجوی لغت در جدول جو

تاریک رای
بداندیشه، بدگمان
تصویری از تاریک رای
تصویر تاریک رای
فرهنگ فارسی عمید
تاریک رای
رای تاریک، بدفکر، بداندیشه، بدگمان
لغت نامه دهخدا
تاریک رای
دارای رای تاریک بد فکر بد اندیشه بد گمان
تصویری از تاریک رای
تصویر تاریک رای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاریک جان
تصویر تاریک جان
تیره جان، تیره دل، سیاه دل، گمراه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَءْ)
که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبندۀ تارک. خردکننده تارک. سوراخ کننده تارک:
داد دختر بمحرمی پیغام
تا بگوید بشاه نیکونام
که شنیدم که در جریدۀ جهد
پادشا را درست باشد عهد
چون بهنگام تیغ تارک سای
شرط خویش آورید شاه بجای
با سری کو بتاج شد درخورد
عهد خود را درست باید کرد
صد سر از تیغ تیز یافت گزند
گو یکی سر بتاج باش بلند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 287)
لغت نامه دهخدا
تیره رو، روسیاه، (آنندراج)، سیه روی و ترش روی و سخت روی، (ناظم الاطباء) :
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تارفام و بی صقال،
ناصرخسرو،
ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم
شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید،
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محلی میان سیاه رود و ’اسکولک’ کنار راه قزوین به رشت در 301500گزی طهران
لغت نامه دهخدا
تیره روز، (آنندراج)، غمگین، سیه روز و سیه بخت، (ناظم الاطباء) :
دل تاریک روزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد،
نظامی،
ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف ّ و تاب
از من تاریک روز طلعت روشن متاب،
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تیره رنگ، سیاهرنگ:
جدا گشت تیغ شهی از نیام
برون شد خوراز میغ تاریک فام،
(گرشاسبنامه)
لغت نامه دهخدا
محاق، سرار، آخرین شب ماه
لغت نامه دهخدا
تیره جان، (آنندراج)، تباه، خراب، تیره ضمیر، سیه دل، (ناظم الاطباء)، اندوهگین، جان تاریک، گمراه، عاری از صفا و خرد:
به آن روشنی خیزد از وی صدا
که تاریک جانان شوندش فدا،
امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ظلمت طلب، بیراهه رو، منحرف، کجرو:
بپرسید کار پرستش بچیست
بنیکی ّ یزدان گراینده کیست
چنین داد پاسخ که تاریک جوی
روان اندرآرد بباریک موی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2539)
لغت نامه دهخدا
مکان تاریکی از عالم روشن ... (آنندراج)، جای بسیار تاریک، مکان تیره و تار:
شب خدنگ ناله ای بر آسمان انداختم
بی نشان تیری به آن تاریکدان انداختم،
ملا طغرا (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
آنکه ران باریک دارد: قعواء، زنی باریک ران، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رجوع به باریک نا شود
لغت نامه دهخدا
آنکه فکر ظریف دارد، باذکاوت، بصیر، بافراست، (دمزن)، دارای قوه مدرکۀ نافذ و دقیق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاریک جان
تصویر تاریک جان
تیره جان سیاه دل، اندوهگین، گمراه، بیخرد، عاری از صفا پلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک روز
تصویر تاریک روز
تیره روز غمگین سیه روز سیه بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک فام
تصویر تاریک فام
تیره رنگ سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک ماه
تصویر تاریک ماه
محاق، سرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک رو
تصویر تاریک رو
تیره ور، رو سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک سای
تصویر تارک سای
آنچه تارک سر را ساید بر تارک سر رسنده کوبنده تارک
فرهنگ لغت هوشیار