که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبندۀ تارک. خردکننده تارک. سوراخ کننده تارک: داد دختر بمحرمی پیغام تا بگوید بشاه نیکونام که شنیدم که در جریدۀ جهد پادشا را درست باشد عهد چون بهنگام تیغ تارک سای شرط خویش آورید شاه بجای با سری کو بتاج شد درخورد عهد خود را درست باید کرد صد سر از تیغ تیز یافت گزند گو یکی سر بتاج باش بلند. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 287)
که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبندۀ تارک. خردکننده تارک. سوراخ کننده تارک: داد دختر بمحرمی پیغام تا بگوید بشاه نیکونام که شنیدم که در جریدۀ جهد پادشا را درست باشد عهد چون بهنگام تیغ تارک سای شرط خویش آورید شاه بجای با سری کو بتاج شد درخورد عهد خود را درست باید کرد صد سر از تیغ تیز یافت گزند گو یکی سر بتاج باش بلند. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 287)
تیره رو، روسیاه، (آنندراج)، سیه روی و ترش روی و سخت روی، (ناظم الاطباء) : همچو این تاریک رویان روی من تیره بود و تارفام و بی صقال، ناصرخسرو، ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید، وحید (از آنندراج)
تیره رو، روسیاه، (آنندراج)، سیه روی و ترش روی و سخت روی، (ناظم الاطباء) : همچو این تاریک رویان روی من تیره بود و تارفام و بی صقال، ناصرخسرو، ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید، وحید (از آنندراج)
تیره روز، (آنندراج)، غمگین، سیه روز و سیه بخت، (ناظم الاطباء) : دل تاریک روزم را شب آمد تن بیمارخیزم را تب آمد، نظامی، ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف ّ و تاب از من تاریک روز طلعت روشن متاب، امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
تیره روز، (آنندراج)، غمگین، سیه روز و سیه بخت، (ناظم الاطباء) : دل تاریک روزم را شب آمد تن بیمارخیزم را تب آمد، نظامی، ای ز تو خورشید چرخ در مرض تَف ّ و تاب از من تاریک روز طلعت روشن متاب، امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
تیره جان، (آنندراج)، تباه، خراب، تیره ضمیر، سیه دل، (ناظم الاطباء)، اندوهگین، جان تاریک، گمراه، عاری از صفا و خرد: به آن روشنی خیزد از وی صدا که تاریک جانان شوندش فدا، امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج)
تیره جان، (آنندراج)، تباه، خراب، تیره ضمیر، سیه دل، (ناظم الاطباء)، اندوهگین، جان تاریک، گمراه، عاری از صفا و خرد: به آن روشنی خیزد از وی صدا که تاریک جانان شوندش فدا، امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج)
مکان تاریکی از عالم روشن ... (آنندراج)، جای بسیار تاریک، مکان تیره و تار: شب خدنگ ناله ای بر آسمان انداختم بی نشان تیری به آن تاریکدان انداختم، ملا طغرا (ازآنندراج)
مکان تاریکی از عالم روشن ... (آنندراج)، جای بسیار تاریک، مکان تیره و تار: شب خدنگ ناله ای بر آسمان انداختم بی نشان تیری به آن تاریکدان انداختم، ملا طغرا (ازآنندراج)